آوش و آویساآوش و آویسا، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 27 روز سن داره

تیتان و میتان

من بابایی هستم

من بابای آوش و آویسا نی نی های جیگرطلائی هستم فعلا توی شیمک مامانی فقط لول میخورن ودائم اذیت میکنن. من که روز شمار تولدشونو شروع کردم....
24 بهمن 1391

من بابایی هستم

من بابای آوش و آویسا نی نی های جیگرطلائی هستم فعلا توی شیمک مامانی فقط لول میخورن ودائم اذیت میکنن. من که روز شمار تولدشونو شروع کردم....
24 بهمن 1391

اولین دست نوشته یک مادر

سلام من مامان دوقلو های نازنین آوش و آویسا هستم, البته ما هنوز منتظریم که فرشته های نازمون پاهای کوچولوشونو به زمین بذارند و به انتظار چند ماهه ما پایان بدن .
24 بهمن 1391

اولین دست نوشته یک مادر

سلام من مامان دوقلو های نازنین آوش و آویسا هستم, البته ما هنوز منتظریم که فرشته های نازمون پاهای کوچولوشونو به زمین بذارند و به انتظار چند ماهه ما پایان بدن .  
24 بهمن 1391

دست نوشته های یک نی نی

شروع تا چند وقت پیش نبودم اما حالا زندگی مشترکم را شروع کرم و فعلا برای مسکن رحم را برای چند ماه اجاره کردم........البته به محض تمام شدن مهلت صاحب خانه مرا بیرون می اندازد و تمام وسایلم را هم می گذارد توی کوچه !!!!!!!!! اظهار وجود هنوز کسی از وجودم خبر ندارد .البته وجود که چه عرض کنم .هرچند ساعت یکبار تا می خواهم سلول هایم را بشمرم همه از وسط تقسیم می شوند و حساب و کتابم به هم می ریزد. زندان گاهی وقت ها فکر میکنم مگه چه کار بدی کردم که مرا به تحمل یک حبس 9 ماهه در انفرادی محکوم کرده ا...
24 بهمن 1391

دست نوشته های یک نی نی

          شروع تا چند وقت پیش نبودم اما حالا زندگی مشترکم را شروع کرم و فعلا برای مسکن رحم را برای چند ماه اجاره کردم........البته به محض تمام شدن مهلت صاحب خانه مرا بیرون می اندازد و تمام وسایلم را هم می گذارد توی کوچه !!!!!!!!!   اظهار وجود هنوز کسی از وجودم خبر ندارد .البته وجود که چه عرض کنم .هرچند ساعت یکبار تا می خواهم سلول هایم را بشمرم همه از وسط تقسیم می شوند و حساب و کتابم به هم می ریزد. زندان گاهی وقت ها فکر میکنم مگه چه کار بدی کردم که مرا به تحمل یک حبس 9 ماهه در انفرا...
24 بهمن 1391

فرق اینجا با آنجا

داشتم با خودم فکر می کردم اگه قراربود ما جنین ها به جای رحم مادر در جایی از بدن پدرها زندگی می کردیم چه اتفاقاتی می افتاد: احتمالا در همان هفته های اول حوصله شان سر می رفت و سزارین می کردند !!! کشوی میزشان را از طریق هل دادن با شکمشان می بستند !!! اگر ویار می کردند باعث به وجود آمدن قحطی می شد!!! به خاطر بی توجهی تا لحظه زایمان هم سراغ دکتر نمی رفتند و احتمالا در اداره وضع حمل می کردند!!! اگر بچه توی شکمشان لگد می زد ،آنها هم فورا توی سرش می زدند تا ادب شود !!! ...
23 بهمن 1391

فرق اینجا با آنجا

داشتم با خودم فکر می کردم اگه قراربود ما جنین ها به جای رحم مادر در جایی از بدن پدرها زندگی می کردیم چه اتفاقاتی می افتاد: احتمالا در همان هفته های اول حوصله شان سر می رفت و سزارین می کردند !!! کشوی میزشان را از طریق هل دادن با شکمشان می بستند !!! اگر ویار می کردند باعث به وجود آمدن قحطی می شد!!! به خاطر بی توجهی تا لحظه زایمان هم سراغ دکتر نمی رفتند و احتمالا در اداره وضع حمل می کردند!!! اگر بچه توی شکمشان لگد می زد ،آنها هم فورا توی سرش می زدند تا ادب شود !!! ...
23 بهمن 1391